کتاب Dombey and Son درباره زندگی شخصی به نام دامبی، صاحب ثروتمند یک شرکت کشتیرانی است. تمام آرزوی دامبی داشتن یک پسر است. پسری که میتوانست کارهای مربوط به کسب و کارش را ادامه دهد. داستان کتاب با تولد پسر دامبی آغاز میشود اما همسر او اندکی پس از زایمان میمیرد. دامبی به پیشنهاد خواهرش برای نگهداری از پسر کوچکش، یک پرستار استخدام میکند اما اتفاقات عجیبی در این میان رخ میدهد که این پرستار در انجام وظایفش کوتاهی میکند. فرزند دامبی، کودکی مریض و ضعیف است و نمیتواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند. او برخلاف پدرش، عاشق خواهرش فلورانس است. دامبی هیچگاه به دخترش توجهی نشان نمیداد و مدام او را تحقیر میکرد و همیشه میگفت: «دختران نمیتوانند هیچ ارتباطی با دامبی و پسرش داشته باشند.» اما بعد از سالها بیمهری به تنها دخترش، میفهمد فقط او بوده که عاشقانه دوستش داشته و همیشه مراقبش بودهاست. حتی با وجود اینکه هیچچیز ارزشمندی برای دخترش باقی نگذاشته بود. دخترش در تمام مدت زندگی خود مورد سوءاستفاده عاطفی پدرش بوده و هیچ محبتی از او ندیده بود.
دامبی برای سلامتی پسرش هرکاری انجام میدهد و او را برای معالجه به جاهای مختلفی میفرستد. اما دست روزگار سرانجام تلخی را برای این کودک رقم میزند. یکی از مهمترین نقاط قوت کتاب، شخصیتپردازیهای بینظیر آن است. دیکنز به راحتی میتواند اسطورههایی را در داستانهایش خلق کند که برای همیشه در ذهن خوانندگان کتاب باقی بمانند.
شخصیتپردازی آقای دامبی با ویژگیهای منحصربهفردش، نشاندهنده مهارت نویسنده در این مسئله است. او در هنگام آغاز روایت داستان، حدوداً ۴۸ سال دارد و در طول زندگی خود نتوانسته با کسی دوست شود. دامبی تنها پسرش را شایسته محبت کردن میداند و به دلیل رفتارهای نابخردانه خود، تمام ثروتش را از دست میدهد