درباره کتاب
نمایشنامه اتللو درباره فرماندهای به نام اتللو است که بهواسطه دروغهای زیردستش «یاگو» برای برانگیختنِ حس حسادت او، اشتباها به وفاداری همسرش «دزدمونا» شک میکند. اتللو ذهنش از فکر خیانت همسرش ناآرام شده، بدون اینکه خودش جویای حقیقت باشد، به تحریک یاگو، دیوانهوار تصمیمات مرگباری میگیرد.
این کتاب به عواطف و رفتارها و ابعاد مختلفی از وجود انسان مثل قضاوت، خیانت، دروغ، شک، باور، ریاکاری، ثروت، اعتماد و… میپردازد. بهطوری که هر مخاطبی با خواندن آن، میتواند طبق تاویلی کاملا شخصی هرکدام از این ویژگیها را موثرتر و نیرو محرکه قویتری در نتیجه تصمیمات تلخ بشر بداند.
اما من میخواهم تاویل شخصی خودم از بطن داستان را بگویم. برای من پررنگترین مساله، «شک» و «عدم یقین» بود. به نظر من هرطور که داستان را بررسی کنیم بازهم در نهایت به موضوع شک میرسیم و میبینیم آنچه نابودگر است همین بوده است. انگار که تمام ابعاد دیگر وجود انسان در جایی به نام شک به هم گره بخورند و ریشه ماجرا همانجا باشد