خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند “ویکتور هوگو”

NovelLibrary: A Place for Fantasy

عنوان کتاب: شاه لیر

Title: King Lear

ژانر: نمایش نامه, کمدی, دراما

اولین اجرا: ۱۶۰۶

درباره کتاب

کنت: گمان می‌کردم که شاه به دوک آلبانی لطف بیشتری دارد تا به کورنوال. گلاوستر: به نظر من نیز همیشه همین می‌آمد. ولی اکنون، در تقسیم قلمرو پادشاهی، معلوم نیست کدام یک از دوک‌ها نزد شاه از ارج بیشتری برخوردار است. زیرا او، در رفتار با آنان، چنان به‌دقّت رعایت برابری می‌کند که نظر کنجکاو نمی‌تواند تفاوتی در آنچه نصیب هر یک خواهد شد بیابد. کنت: آیا آن پسرتان نیست، سرورم؟ گلاوستر: پرورش او را من عهده‌دار بوده‌ام، اما در پیوستگی‌اش به خودم ای‌بسا که سرخ شده‌ام، تا جایی که می‌باید تاکنون به رنگ مفرغ درآمده باشم. کنت: نمی‌توانم درک‌تان کنم. گلاوستر: مادر این جوانک توانست درکم کند و، بر اثر آن، شکمش بالا آمد و، در واقع، پیش از آن که شوهری در بستر داشته باشد پسرکی در گهواره داشت. شما از همچو چیزی آیا بوی گناه می‌شنوید؟ کنت: گناهی با چنین بروبار زیبا را من نمی‌توانم آرزو کنم که کاش واقع نمی‌شد. گلاوستر: ولی من پسر دیگری هم دارم، ثمره زناشویی قانونی، که چندسالی از این یکی بزرگ‌تر است، امّا در قلبم جایی بیشتر از او ندارد: این ناقلا، اگر چه تا اندازه‌ای با پررویی، پیش از آن که فراخوانده شود به دنیا آمد، مادری داشت سخت زیبا؛ با چه لذتی نطفه‌اش بسته شد، و روسپی‌زاده می‌بایست به فرزندی پذیرفته شود. ادموند، تو این سرور بزرگوار را می‌شناسی؟ ادموند: نه، سرورم. گلاوستر: سرورم کنت؛ از این پس به یاد بسپار که او دوست بزرگوار من است. ادموند: خدمتگزارتان هستم، سرورم. کنت: دوستت خواهم داشت و در پی آن خواهم بود که با هم بهتر آشنا شویم. ادموند: سعی خواهم کرد شایسته لطف‌تان باشم، سرورم. گلاوستر: نه سالی این پسر در خارج بوده و باز به آنجا خواهد رفت. اینک شاه که می‌آید

Post Views: 597