کتاب روزگار سخت اثر چارلز دیکنز، در سال 1854 منتشر شده و حاصل مشاهدات دیکنز درباره وضع صنعت در شهر منچستر و پرستون و زندگی کارگران و روابطشان با کارفرمایان است
هم عنوان کتاب و هم روند داستان روزگار سخت هر دو نشانگر علاقه و آشنایی دیکنز به دردها و آلام مردمان عادی است. بهطور کلی داستانهای او و بالاخص «روزگار سخت» پر از نشانههایی از عادات، رسوم، ساختار اجتماعی و حوادث دوران خود است. با اندکی دقت و مطالعه در زندگی نویسنده و روند ادبیات انگلیس در نیمه قرن نوزدهم به وضوح میبینیم که چرا و چگونه آثار او اینگونه طرفدار داشته و دارد
تامس گرادگریند، نمونه صاحب صنعت تسلطجوی و اهل شهر کوکناون از مراکز صنعتی، «مردی است کاملاً اهل عمل» که به چیزی جز واقعیات و آمار عقیده ندارد و فرزندان خود لویز و تام جوان را با سرکوب کردن بیرحمانه جنبههای ذوقی و آرمانی طبیعتشان تربیت میکند. لویز را به همسری کارخانهداری خسیس و حقهباز به نام جوسایا باندربی میدهد که سی سال از او بزرگتر است و خلقوخویی بس خشن دارد و از آن قماش آدمهایی است که تمدن صنعتی به وجود میآورد. لویز تا اندازهای از آن جهت به این زناشویی تن در میدهد که تربیتی که پدرش به او داده، او را وقیح و بیاعتنا بار آورده و تا اندازهای هم به این جهت که میخواهد به برادرش، که تنها کسی است که او دوست دارد، کمک کند. برادر او کارمند باندربی است. روزگار سخت، چه از لحاظ سبک و چه از لحاظ اندیشه، متأثر از کارلایل است و همانطور که راسکین به درستی گفته است، به ادبیاتی مشاجرهآمیز که ظهور صنعت به وجود آورده، تعلق دارد. گیلبرت کیث چسترتون درباره این کتاب گفته است: «شاید این تنها باری باشد که چارلز دیکنز در حال دفاع از خوشبختی فراموش کرده است خوشبخت باشد.» در واقع، موضوع اجتماعی کتاب به دیکنز اجازه نداده، که هنر خود را در تشریح جزئیات و ظریفکاریها به جلوه درآورد