مضمون اصلی کتاب دربارهی انقلابیونی است که برای رسیدن به هدف خود یعنی سرنگونی حکومت و کلیسای روسیه، دست به هر جنایتی میزنند و با اینکه عاشق وطن خود هستند، از آنها به سادگی سوءاستفاده میشود. این کتاب را سیاسیترین اثر داستایفسکی میدانند. ستاوروگین، پیشوا و معلمی است که شخصیت محوری رمان شیاطین به حساب میآید. شخصیتهای دیگری که در کتاب شرح داده میشوند، بخشی از شخصیت پیچیدهی ستاوروگین را به خواننده معرفی میکنند که گاه با هم بسیار تناقض دارند. بخشی از این توصیفات، ستاوروگین را رهبری با مهارت وادار کردن دیگران به اعمال غیرانسانی به تصویر میکشد.
گروه انقلابی با نام «مردم ما» و به سرکردگی پیوتر ستپانویچ نمایندهای از انقلابیهای متعصب هستند. پیوتر تجسم شیطان روی زمین و نمایندهی تفکرات پوچ است. پیوتر با فریب و کنترل احساسی، گروه را بازیچهی خود میکند و پای آنها را به ماجراهایی غیراخلاقی باز میکند که به قتل نیز میانجامد. البته پیوتر که صفات رهبری را در خود نمیبیند، از ستاوروگین به جای رهبر استفاده میکند. ستاوروگین یک رهبر واقعی، باهوش، مستقل و مرموز است که به راحتی بر دل و ذهن تمامی شخصیتهای داستان نفوذ دارد. او که به خدا باور ندارد، با خودخواهی، ترس و اخلاق را نادیده گرفته و دست به شرارت میزند.
استپان، پدر پیوتر هم یکی از مهمترین شخصیتهای کتاب است که داستان با شرح احوال او شروع میشود. او در روزهای آخر عمرش متحول میشود و با جنبش پوچگرایی جامعهی روسی مخالفت میکند. او نمایانگر معتقدان دین ارتدکس است و در جایجای کتاب از انجیل نقل قول میآورد. ایمان به خدا، مشارکت در پیشرفت بشر، اخلاق، عشق و هنر از دغدغههای داستایفسکی در این کتاب است