خلاصه کتاب آب سیاه
درست در هنگامیکه بابی پندراگن پانزدهساله فکر میکند به درک هدفش در مقام یک مسافر رسیده است (محافظت از قلمروهای هالا در برابر سنت دین خبیث) با گزینه ناممکنی روبهرو میشود . ساکنان ایلانگ در معرض خطر نابودی در اثر میکروبی ناشناختهاند . بابی برای جلوگیری از بروز این خطر تنها یکراه دارد و آن آوردن پادزهر از قلمرویی دیگر است . ازآنجاکه قوانین مسافری جابهجا کردن وسایل بین قلمروها را ممنوع کرده ، اگر بابی بخواهد ایلانگ را نجات دهد ، خودش ، دوستانش و آینده تکتک موجودات هالا را به خطر خواهد انداخت